آرامـــ ـتــر از פֿـواب בرخــتــاטּ

قفس


ایــ قـفـســ کـهـ فـکـر مـیــ کـنـیــ

هـیـچــ غـیـر مـیـلـهـ نـیـسـتـیــ

در خـودتــ دقـیـقــ شـو!

در تـو یـکــ پـرنـدهــ غـریـبــ هـسـتــ

تـا بـهــ حـالــ هـیـچــ وقـتــ

در بـهــ رویــ آنــ پـرنـدهــ بـاز کـردهــ ایــ ؟





[ بازدید : 1307 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 30 / 7 ] [ ] [ سارا ] [ ]
بی خیال دلم شو!

ای هیاهوی هستی

هستی بی هیاهوی من قابلی نیست

بی خیال دلم شو !

یا اگر میل داری که با من بمانی

طاقت موج های مرا چون نداری

در کنار سکوت من آرام بنشین

ساعتی ساحلم شو!





[ بازدید : 1283 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 23 / 7 ] [ ] [ سارا ] [ ]
غدیر خم

روزی دو نفر ,یکی شیعه و دیگری سنی , در خانه ای با هم زندگی میکردند

یک روز برادر سنی به سفر رفت .

در راه بود که برادر شیعه زنگ زد به او و گفت : « سریع برگرد خونه که کار بسیار واجبی دارم »

سنی گفت : « الان تو راهم نمیشه »

شیعه اصرار کرد و سنی باز قبول نمیکرد …

آخر انقدر اصرار کرد که سنی قبول کرد برگردد .

وقتی برگشت گفت : « کار مهمت چی بود ؟

شیعه گفت : « هیچی , فقط خواستم بگم دوستت دارم و تو دوست منی »

سنی عصبانی شد و گفت : « فلان فلان شده مگه مرض داری این همه راه منو کشوندی

که همینو بگی ؟؟؟ مگه آزار داری ؟؟؟؟ »

شیعه گفت : « این همون حرفیست که شما درمورد پیامبر میزنید . میگید پیامبر

ایــــــــــــــــــن همه مردم رو معطل کرده , وقتی به غدیر خم می رسه دستور

توقف میده , میگه اونایی که جلو افتادن بگین برگردن و صبر میکنیم اونایی

که نرسیدن برسن . میگن انقدر هوا گردم بوده که مردم زیر شکم شتر پناه

میبردند و عبا روی سرشون مینداختن . تعدادشون ۱۲۰ هزار نفر بوده .

آن وقت پیامبر این همه ادم رو معطل کنه بگه علی (ع) فقط دوست منه ؟!!!


عیدتون مبارک





[ بازدید : 1295 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 20 / 7 ] [ ] [ سارا ] [ ]
شک نمیکنم

در عدالت خدا شک نمیکنم

برای اینکه زلزله را آفریده است ,

و جنگ را

و دیدن تو را از کوران گرفته است


در عدالت خدا شک نمیکنم

برای همه ی چیزهای خوب

که از انسان گرفته است

حتی برای تو که از من گرفته است


در عدالت خدا شک نمیکنم

تا قلبم در مشتش

جواهر بی تابی دارد هم چون عشق





[ بازدید : 999 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 16 / 7 ] [ ] [ سارا ] [ ]



صداي پاي عيد مي آيد. عيد قربان عيد پاك ترين عيدها است

عيد سر سپردگي و بندگي است. عيد بر آمدن انساني نو از

خاكسترهاي خويشتن خويش است.

عيد قربان عيد نزديك شدن دل هايي است كه به قرب الهي رسيده اند.

عيد قربان عيد برآمدن روزي نو و انساني نو است.

اين را تو خود مي داني، تو خود آن را، او را - هر چه هست و هر كه هست -

بايد به منا آوري و براي قرباني، انتخاب كني:

آنچه تو را، در راه ايمان ضعيف مي كند، آنچه تو را در "رفتن"، به "ماندن" مي خواند،

آنچه تو را، در راه "مسئوليت" به ترديد مي افكند، آنچه تو را به خود بسته است

و نگه داشته است، آنچه دلبستگي اش نمي گذارد تا "پيام" را بشنوي، تا حقيقت

را اعتراف كني، آنچه ترا به "فرار" مي خواند، آنچه ترا به توجيه و تاويل هاي

مصلحت جويانه مي كشاند، و عشق به او، كور و كرت مي كند، ابراهيمي و

"ضعف اسماعيلي" ات، ترا بازيچه ابليس مي سازد.

... و اكنون در منايي، ابراهيمي، و اسماعيلت را به قربانگاه آورده اي.

اسماعيل تو كيست؟ چيست؟ مقامت؟ آبرويت؟ موقعيتت، شغلت؟ پولت؟ خانه ات؟ املاكت؟ ... ؟







[ بازدید : 989 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ شنبه 12 / 7 ] [ ] [ سارا ] [ ]
بیدها بهم نمیرسند

بیدها به هم نمیرسند

بیدها به هم نمیرسند هیچگاه

جز در شکستگی و خستگی

بادها ولی همیشه پشت هم در درآمده!

خویش را جدا جدا دویده اند

در حضیض و اوج

بادها همیشه خوب هم به هم رسیده اند !





[ بازدید : 802 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 7 / 7 ] [ ] [ سارا ] [ ]
بوی ماه مهر


بعد ازحدودا 4 ماه تعطیلی امروز صبح با حال و هوای دیگه ای بیدار شدم

وقتی لباس میپوشیدم که برم مدرسه حس تازه ای داشتم احساس میکردم

یه دانش آموزم مواظب بودم یه وقت دیرم نشه .

دلم میخواست مثل همه ی سال هایی که دانش آموز بودم روپوش فرم مدرسه

رو بپوشم و کیف نویی که هنوز بوی تازگی میده رو بندازم کولم و کفشایی که

صدای جیر جیرشون تا خونه همسایه میرفت رو بپوشم و از زیر قران رد شم

درحالی که بوسه خداحافظی رو از مامانم میگیرم ودستم تو دستای مردونه

بابامه راهی مدرسه شم ....

دلم برا وایسادن تو صف صبحگاهی و نرمش های صبحگاهی ,سرود ملی و مراسم

پرچم صبحای شنبه مدرسه تنگ شده بود .

امروز دیدم که هیچ چیزی مثل قبل نیست ... .

یادت بخیر روزهای خوب کودکی





[ بازدید : 819 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 3 / 7 ] [ ] [ سارا ] [ ]
مرز

نتیجه تصویری برای گنجشک روی  سیم خاردار

زمین سیاره کوچکی است

با غم های بزرگ

حنجره ام را میتکانم

چشم هایم را در رود

خوشا به حال گنجشکان

که میتوانند بر سیم های خاردار

بنشینند و آواز بخوانند

خوشا به حال آفتاب و نسیم

که در فرودگاه ها از آنها اثر انگشت نمیخواهند.

زمین سیاره کوچکی است

با غم های بزرگ

خوشا به حال من

که عاشقم

آنقدر که مرزهای جهان محو شده اند ...




برچسب ها: پرنده , زمین , عاشق ,
[ بازدید : 809 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 3 / 7 ] [ ] [ سارا ] [ ]
پاییز

شاخ و برگ زرد پاییزی


پاییز می رسد که مرا مبتلا کند

با رنگ های تازه مرا آشنا کند

پاییز می رسد که همانند سال پیش

خود را دوباره در دل قالیچه جا کند

او می رسد که از پس نه ماه انتظار

راز درخت باغچه را برملا کند

او قول داده است که امسال از سفر

اندوه های تازه بیارد، خدا کند

او می رسد که باز هم عاشق کند مرا

او قول داده است به قولش وفا کند

پاییز عاشق است و راهی نمانده است

جز این که روز و شب بنشیند دعا کند

شاید اثر کند و خداوند فصل ها

یک فصل را به خاطر او جا به جا کند

تقویم خواست از تو بگیرد بهار را

تقدیر خواست راه شما را جدا کند

خش خش، صدای پای خزان است، یک نفر

در را به روی حضرت پاییز وا کند

بچه ها کیه که از پست های قدیمی بازدید میکنه ؟!!!!

حسابی کنجکاو شدم بدونم آخه هرروز بازدید داره اونم

چن بار ولی هیچ نظری نمیذاره چرااااااااااااا؟!







[ بازدید : 813 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 3 / 7 ] [ ] [ سارا ] [ ]
فال حافظ

دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمی‌گیرد

ز هر در می‌دهم پندش ولیکن در نمی‌گیرد

خدا را ای نصیحتگو حدیث ساغر و می گو

که نقشی در خیال ما از این خوشتر نمی‌گیرد

بیا ای ساقی گلرخ بیاور باده رنگین

که فکری در درون ما از این بهتر نمی‌گیرد

صراحی می‌کشم پنهان و مردم دفتر انگارند

عجب گر آتش این زرق در دفتر نمی‌گیرد

من این دلق مرقع را بخواهم سوختن روزی

که پیر می فروشانش به جامی بر نمی‌گیرد

از آن رو هست یاران را صفاها با می لعلش

که غیر از راستی نقشی در آن جوهر نمی‌گیرد

سر و چشمی چنین دلکش تو گویی چشم از او بردوز

برو کاین وعظ بی‌معنی مرا در سر نمی‌گیرد

نصیحتگوی رندان را که با حکم قضا جنگ است

دلش بس تنگ می‌بینم مگر ساغر نمی‌گیرد

میان گریه می‌خندم که چون شمع اندر این مجلس

زبان آتشینم هست لیکن در نمی‌گیرد

چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را

که کس مرغان وحشی را از این خوشتر نمی‌گیرد

سخن در احتیاج ما و استغنای معشوق است

چه سود افسونگری ای دل که در دلبر نمی‌گیرد

من آن آیینه را روزی به دست آرم سکندروار

اگر می‌گیرد این آتش زمانی ور نمی‌گیرد

خدا را رحمی ای منعم که درویش سر کویت

دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

بدین شعر تر شیرین ز شاهنشه عجب دارم

که سر تا پای حافظ را چرا در زر نمی‌گیرد



موضوعات: فال حافظ روزانه من,

[ بازدید : 752 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 3 / 7 ] [ ] [ سارا ] [ ]

/html>
ساخت وبلاگ تالار مشاور گروپ لیزر فوتونا بلیط هواپیما تهران بندرعباس اسپیس تجهیزات عقد و عروسی تعمیر کاتالیزور تعمیرات تخصصی آیفون درمان قطعی خروپف اسپیس فریم اجاره اسپیس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]