آرامـــ ـتــر از פֿـواب בرخــتــاטּ

غدیر خم

روزی دو نفر ,یکی شیعه و دیگری سنی , در خانه ای با هم زندگی میکردند

یک روز برادر سنی به سفر رفت .

در راه بود که برادر شیعه زنگ زد به او و گفت : « سریع برگرد خونه که کار بسیار واجبی دارم »

سنی گفت : « الان تو راهم نمیشه »

شیعه اصرار کرد و سنی باز قبول نمیکرد …

آخر انقدر اصرار کرد که سنی قبول کرد برگردد .

وقتی برگشت گفت : « کار مهمت چی بود ؟

شیعه گفت : « هیچی , فقط خواستم بگم دوستت دارم و تو دوست منی »

سنی عصبانی شد و گفت : « فلان فلان شده مگه مرض داری این همه راه منو کشوندی

که همینو بگی ؟؟؟ مگه آزار داری ؟؟؟؟ »

شیعه گفت : « این همون حرفیست که شما درمورد پیامبر میزنید . میگید پیامبر

ایــــــــــــــــــن همه مردم رو معطل کرده , وقتی به غدیر خم می رسه دستور

توقف میده , میگه اونایی که جلو افتادن بگین برگردن و صبر میکنیم اونایی

که نرسیدن برسن . میگن انقدر هوا گردم بوده که مردم زیر شکم شتر پناه

میبردند و عبا روی سرشون مینداختن . تعدادشون ۱۲۰ هزار نفر بوده .

آن وقت پیامبر این همه ادم رو معطل کنه بگه علی (ع) فقط دوست منه ؟!!!


عیدتون مبارک





[ بازدید : 1296 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 20 / 7 ] [ ] [ سارا ] [ ]

/html>
ساخت وبلاگ تالار مشاور گروپ لیزر فوتونا بلیط هواپیما تهران بندرعباس اسپیس تجهیزات عقد و عروسی تعمیر کاتالیزور تعمیرات تخصصی آیفون درمان قطعی خروپف اسپیس فریم اجاره اسپیس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]