بعد ازحدودا 4 ماه تعطیلی امروز صبح با حال و هوای دیگه ای بیدار شدم
وقتی لباس میپوشیدم که برم مدرسه حس تازه ای داشتم احساس میکردم
یه دانش آموزم مواظب بودم یه وقت دیرم نشه .
دلم میخواست مثل همه ی سال هایی که دانش آموز بودم روپوش فرم مدرسه
رو بپوشم و کیف نویی که هنوز بوی تازگی میده رو بندازم کولم و کفشایی که
صدای جیر جیرشون تا خونه همسایه میرفت رو بپوشم و از زیر قران رد شم
درحالی که بوسه خداحافظی رو از مامانم میگیرم ودستم تو دستای مردونه
بابامه راهی مدرسه شم ....
دلم برا وایسادن تو صف صبحگاهی و نرمش های صبحگاهی ,سرود ملی و مراسم
پرچم صبحای شنبه مدرسه تنگ شده بود .
امروز دیدم که هیچ چیزی مثل قبل نیست ... .
یادت بخیر روزهای خوب کودکی
[ بازدید : 822 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]